نوشته شده توسط : محمد

کاشکی می شد که جونمو هدیه بدم برای تو

درسته ما نمیتونیم این روز و پیش هم باشیم

بیا بهش تو رویامون رنگ حقیقت بپاشیم

میخوام برات تو رویاهام جشن تولد بگیرم

از لحظه لحظه های جشن تو خیالم عکس بگیرم

من باشم و تو باشی و فرشته های آسمون

چراغونی جشنمون، ستاره های کهکشون

به جای شمع میخوام برات غمهات و آتیش بزنم

هر چی غم و غصه داری یک شبه آتیش بزنم

تو غمهات و فوت بکنی منم ستاره بیارم

اشک چشاتو پاک کنم نور ستاره بکارم

کهکشونو ستاره هاش دریاو موج و ماهیاش

بیابونا و برکه هاش بارون و قطره قطره هاش

با هفت تا آسمون پر از گلای یاس ومیخک

با ل فرشته ها و عشق و اشتیاق و پولک

عاشقتو یه قلب بی قرار و کوچک

فقط می خوان بهت بگن :دوستت دارم وروجک



:: بازدید از این مطلب : 478
|
امتیاز مطلب : 255
|
تعداد امتیازدهندگان : 79
|
مجموع امتیاز : 79
تاریخ انتشار : 1 اسفند 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محمد

زندگیمو می دم برات ، جونمو می ذارم به پات

هر جا بری میام باهات اگه بگی دوست دارم

پاییز رو مجبور می کنم به خاطرت بهار باشه

بهار به عشق دیدنت همیشه بی قرار باشه

ماه رو اشاره می کنم از تو شبا جم نخوره

خورشید رو گوشمالی می دم اگر دلت ازش پره

زندگیمو می دم برات اگه بگی دوست دارم

جونمو می ذارم به پات اگه بگی دوست دارم

هر جا بری ، میام باهات ، می شم یه رویا تو شبات

یه خواب شیرین تو چشات اگه بگی دوست دارم

به خاطر تو این دلو از همه بیزار می کنم

دریا رو می برم به خواب ،کویر رو بیدار می کنم

شبنم رو تنها می ذارم با برگ داغ گونه هات

یه دسته داوودی واسه زینت گلدون صدات

زندگیمو می دم برات اگه بگی دوست دارم

جونمو می ذارم به پات اگه بگی دوست دارم

اسممو با دلت بیار واسه همیشه نه یه بار

دنیا رو می ذارم کنار اگه بگی دوست دارم

بمون تا ذره ذره ی این دلو قربونیت کنم

بمون که با بودن تو کم می شه روی فاصله ،

زندگیمو می دم برات اگه بگی دوست دارم

جونمو می ذارم به پات اگه بگی دوست دارم

اسممو با دلت بیار واسه همیشه نه یه بار

دنیا رو می ذارم کنار اگه بگی دوست دارم

زندگیمو می دم برات اگه بگی دوست دارم

 جونمو می ذارم به پات اگه بگی دوست دارم

هر جا بری ، میام باهات ، می شم یه رویا تو شبات

یه خواب شیرین تو چشات اگه بگی دوست دارم

 


 



:: بازدید از این مطلب : 517
|
امتیاز مطلب : 235
|
تعداد امتیازدهندگان : 73
|
مجموع امتیاز : 73
تاریخ انتشار : 1 اسفند 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محمد

عشق، ‌تنها آزادی در دنیاست، ‌زیرا چنان روح را تعالی می‌بخشد که قوانین بشری و پدیده‌های طبیعی مسیر آن را تغییر نمی‌دهند.

محبوبم ،‌اشک‌هایت را پاک کن! زیرا عشقی که چشمان ما را گشوده و ما را خادم خویش ساخته، ‌محبت صبوری و شکیبایی را نیز به ما ارزانی می‌دارد. اشک‌هایت را پاک کن و آرام بگیر، ‌زیرا ما با عشق میثاق بسته‌ایم و برای آن عشق است که رنج نداری، ‌تلخی بی نوایی و درد جدایی را تاب می‌آوریم.

هنگامی که عشق به شما اشارتی کرد، ‌از پی‌اش بروید،‌
هرچند راهش سخت و ناهموار باشد.
هنگامی که بال‌هایش شما را در بر می‌گیرد، ‌تسلیمش شوید،‌
گرچه ممکن است تیغ نهفته در میان پرهایش مجروح‌تان کند.
وقتی با شما سخن می‌گوید باورش کنید،‌
گرچه ممکن است صدای رؤیاهاتان را پراکنده سازد،‌ همان گونه که باد شمال باغ را بی‌بر می‌کند.
زیرا عشق همانگونه که تاج بر سرتان می‌گذارد، ‌به صلیبتان می‌کشد.
همان گونه که شما را می‌پروراند، ‌شاخ و برگ‌تان را هرس می‌کند.
همان گونه که از قامت‌تان بالا می‌رود و نازک‌ترین شاخه‌هاتان را که در آفتاب می‌لرزند نوازش می‌کند، ‌به زمین فرو می‌رود و ریشه‌هاتان را که به خاک چسبیده‌اند می‌لرزاند.
عشق، شما را همچون بافه‌های گندم برای خود دسته می‌کند.
می‌کوبدتان تا برهنه‌تان کند.
سپس غربال‌تان می‌کند تا از کاه جداتان کند.
آسیاب‌تان می‌کند تا سپید شوید.
ورزتان می‌دهد تا نرم شوید.
آنگاه شما را به آتش مقدس خود می‌سپارد تا برای ضیافت مقدس خداوند، ‌نانی شوید.

او پرنیان نوازش بال‌هایی ظریف را احساس کرد که گرد قلب فروزانش پرپر زنان می‌چرخیدند، ‌و عشقی بزرگ وجود او را تسخیر کرد... عشقی که قدرتش ذهن آدمی را از دنیای کمیت و اندازه جدا می‌کند... عشقی که زبان به سخن می‌گشاید،‌هنگامی که زبان زندگی فرو می‌ماند ... عشقی که همچون شعله‌ی کبود فانوس دریایی، ‌راه را نشان می‌دهد و با نوری که به چشم دیده نمی‌شود هدایت می‌کند.

زندگی بدون عشق، ‌به درختی می‌ماند بدون شکوفه و میوه. عشق بدون زیبایی، ‌به گل‌هایی می‌ماند بدون رایحه و به میوه‌هایی که هسته ندارند ... زندگی، ‌عشق و زیبایی، ‌یک روح‌اند در سه بدن که نه از یکدیگر جدا می‌شوند و نه تغییر می‌کنند.

جان‌های خاکی ما که اشتیاقی پنهان به حقیقت دارند
گاه به گاه برای مصالح زمینی از آن دور می‌شوند،‌
و برای هدفی زمینی از آن جدا می‌افتند.
با وجود این، ‌همه‌ی روح‌ها در دستان امن عشق اقامت دارند
تا زمانی که مرگ از راه برسد و آن‌ها را نزد خدا به عالم بالا ببرد.

برای خاطر عشق به من بگو، ‌آن شعله چه نام دارد که در دلم زبانه می‌کشد، ‌نیرویم را می‌بلعد و اراده‌ام را زایل می‌کند؟

خطاست اگر بیندیشیم عشق حاصل مصاحبت دراز مدت و باهم بودنی مجدانه است. عشق ثمره‌ی خویشاوندی روحی است و اگر این خویشاوندی در لحظه‌ای تحقق نیابد، ‌در طول سالیان و حتی نسل‌ها نیز تحقق نخواهد یافت.

فقط عشق آدم کور است که نه زیبایی را درک می‌کند و نه زشتی را.

عشق، ‌وقتی دچار غم غربت باشد، ‌از حساب زمان و هیاهوی آن ملول می‌گردد.

عشق میزبانی مهربان است. گرچه برای میهمان ناخوانده، ‌خانه‌ی عشق سراب است و مایه‌ی خنده.

عشق از ژرفای خویش آگاه نمی‌شود، ‌جز در لحظه‌ی جدایی.

عشق در ردای افتادگی از کنارمان می‌گذرد؛ ‌اما ما می‌ترسیم و از او می‌گریزیم، ‌یا در تاریکی پنهان می‌شویم، ‌یا این که تعقیبش می‌کنیم و به نام او دست به شرارت می‌زنیم.

عشق رازی است مقدس.
برای کسانی که عاشقند، ‌عشق برای همیشه بی‌کلام می‌ماند؛
اما برای کسانی که عشق نمی‌ورزند، ‌عشق شوخی بی‌رحمانه‌ای بیش نیست.

حتی عاقل‌ترین مردمان نیز زیر بار سنگین عشق خم می‌شوند؛
اما براستی، ‌عشق به سبکی و لطافت نسیم خوش لبنان است.

عشق واژه‌ای است از جنس نور که با دستی از جنس نور، ‌بر صفحه‌ای از جنس نور نوشته می‌شود.

عشق همانند مرگ همه چیز را دگرگون می‌کند.

نخستین نگاه معشوق، ‌به روح ازلی می‌ماند که بر سطح آب‌ها روان شد،‌ بهشت و جهنم را آفرید، ‌سپس گفت: ‌"باش" و همه چیز موجود شد.

آیا عشق مادر یهودا به فرزندش کم‌تر از عشق مریم به فرزندش عیسی بود؟

هنگامی که عشق دامن می‌گسترد، ‌کلام خاموش می‌شود.

آدمیان محصول عشق را، ‌تنها بعد از غیبت یار و تلخی صبر و تیرگی یاس درو خواهند کرد.

ای عشق که دستان خداییت
بر خواهش‌های من لگام زده،‌
و گرسنگی و تشنگیم را تا وقار و افتخار بالا برده،‌
مگذار توان و استقامتم
از نانی تناول کند و یا از شرابی بنوشد
که خویشتن ناتوانم را وسوسه می‌کند.
بگذار گرسنه‌ی گرسنه بمانم،‌
بگذار از تشنگی بسوزم،‌
بگذار بمیرم و هلاک شوم،‌
پیش از آنکه دستی برآورم
و از پیاله‌ای بنوشم که تو آن را پر نکرده‌ای،‌
یا از ظرفی بخورم که تو آن را متبرک نساخته‌ای



:: بازدید از این مطلب : 504
|
امتیاز مطلب : 211
|
تعداد امتیازدهندگان : 65
|
مجموع امتیاز : 65
تاریخ انتشار : جمعه 23 بهمن 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محمد
  • تو رو با ستاره های آسمون با هم دنیا عوض نمی کنم

همه رویاها باید برن کنار،تو رو با رویا عوض نمی کنم 

واسه من از خودم عزیزتری، تو تمام آرزوهای منی 

مث آسمون و آب و آیینه، تازه و پاک و زلال و روشنی 

تو یه حس گرم عاشقانه ای، همه دارو ندارو باورم 

عشقمی وجودمی عزیزمی، شدی عاشقانه یارو یاورم 

وقتی هر ثانیه نزدیک منی، غرق یه حس عجیب و مبهمم 

تو برای من زیادی ولی من، واسه چشم روشنت خیلی کمم 

عاشق عاشق تو بودنم و،عشقو تقدیم نگاهت میکنم 

واسه روشنی نگاه تو، دلو وقف روی ماهت میکنم...



:: بازدید از این مطلب : 559
|
امتیاز مطلب : 188
|
تعداد امتیازدهندگان : 58
|
مجموع امتیاز : 58
تاریخ انتشار : چهار شنبه 21 بهمن 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محمد

 

دلم ميخواد كه از لبهاي گرمت گلهاي سرخ بوسه را بچينم

 

 
دلم ميخواد جواب دوست دارم را تو چشمهاي قشنگ تو ببينم
میخوام تورو که باشی،جون بدی تا نمیرم
عزیز هر ترانه، تو واژه هات اسیرم
میخوام تورو که باشی، تو دم دم نفسهام
تو لحظه های دردم، محکم بگیری دستام
می خوام تورو که باشی حتی اگه نباشم
حتی اگه تو رویات خیال رفته باشم
می خوام تورو که باشی گم بشی تو وجودم
حتی وقتی نبودی من عاشق تو بودم
از من بخواه که باشم، کم نیارم تو دستات
پرپر بشم تو حس ناز لطیف چشمات
از من بخواه که باشم، بودنی رنگ موندن
حست کنم تو رگهام عین ترانه خوندن
از تو می خوام که باشی، باشی و باشه یاور
تو لحظه هام بمونی تا دم دمای آخر
از تو می خوام که باشی تا که ترانه باشه
دوستت دارم سمیرا خانم عزیز دلم


:: بازدید از این مطلب : 596
|
امتیاز مطلب : 63
|
تعداد امتیازدهندگان : 19
|
مجموع امتیاز : 19
تاریخ انتشار : چهار شنبه 21 بهمن 1388 | نظرات ()

صفحه قبل 1 صفحه بعد